مقطع : کارشناسی ارشد
دانشگاه : تربیت معلم تهران
تاریخ دفاع : 1390/mm/dd
اساتید راهنما :
اساتید مشاور :
اساتید داور :
مشاهده سایر پایان نامه های سعید پورعظیمی
غزل مولانا از نظر معنایی تفاوت هایی عمده با سنت های شعر فارسی و کلام دیگر شاعران دارد. سخن مولانا آنجا که برآمده از تجربه¬ی فنا و ناآگاهی است دارای معانی مبهم و شگفت¬انگیز است. وصول به تجربه¬ی فنا و قرار گرفتن در بافتی وحیانی در لحظات «گشادنِ درِ سخن» و ورود به حریم مقدّس معنا، سبب می شود در دیوان کبیر، با غزل هایی مواجه شویم که تصویر رؤیایی عجیب و شگفت-انگیزند؛ غـزل¬هایی که عظمت معنا در آن¬ها به اندازه¬یی است که به دشواری می¬توان معنایی حتمی و مشخص برای آن ها تدارک دید. شدت هیجانات عاطفی و غلبه ی معانی غیبی، چنان است که در برخی از این غزل های رمزی، تشخیص متکلم و مخاطب بسیار دشوار است؛ چنانکه برخی غزل¬ها، گفت¬و¬گوی منِ تجربی با خداوند یا جبرئیل درون است و برخی دیگر یکسره سخن حضرت حق. تجارب شگفت مولوی در اقلیم عرفان، غزل هایی چنان مبهم و درک ناشدنی پدید آورده که پیـش و پس از مولوی بی سابقه و بی¬نظیرند. از سوی دیگر، زوال آگاهی و عدم هشیاری در لحظات شور و جنون مولوی در سماع، به خلق غزل های انجامیده که فاقد نقش معنایی اند، و با تکیه بر تکرارهای متنوع، عطف های ناهمگون و هم نشینی های موسیقایی در طول بیت یا در صورت ردیف گونه های بلند، سعی در تولید خلسه و بی خویشی دارند. این نوشته بر آن است تا حد توان، اسباب و گونه های ابهام و معنی گریزی در غزل مولوی را در قالب غزل های خواب گون و رؤیاواره و غزل هایی که به اقتضای مجلس سماع، دلالت معنایی ندارند نشان دهد.